Saturday, May 29, 2010

دریغ

پارسال خرداد: چه مملکتی با این دلهای یک رنگ بسازیم سبز سبز تازه
امسال خرداد: پاهام رو باید به زور از تو این لجن زار بکشم بیرون بوی تعفنش داره خفم میکنه

پارسال خرداد: اشگ شوق
امسال خرداد: خشم و نفرت

پارسال خرداد: شور و حال
امسال خرداد: بیخیال


پ ن: دوباره خرداد شد و بزرگ جاکشان تاریخ سگهای ولگردشون رو به بهانه ای غیرو به نام ارشاد جهت کشیدن تخم از هر جنبنده( تخم نماد ذکور نمیباشد) به سطح شهر روانه کردند
پ ن: نامه اومده که تشریف بیارید پلیس محترم اگاهی شاهپور( وحدت اسلامی)
فک کنم میخوان بابت 22 خرداد ازم تعهدی چیزی بگیرن. حالا اگه گذاشتن بی سر و صدا ما گورمون رو از این مملکت کم کنیم، بابا دقیقا 3ماه و 1 روز دیگه مهمونتونم تا اونجامو خون نیارن بیخیال نمیشن

Monday, May 24, 2010

سه قطره خون


" دو ماه پيش بود يك ديوانه را در آ ن زندان پائين حياط انداخته بودند، با تيله شكسته شكم خودش را پاره
كرد، روده هايش را بيرون كشيده بود با آنها بازي مي كرد . ميگفتند او قصاب بوده ، به شكم پاره كردن عادت
داشته . اما آن يكي ديگر كه با ناخن چشم خودش را تركانيده بود ، دستهايش را از پشت بسته بودند . فرياد
ميكشيد و خون به چشمش خشك شده بود . من ميدانم همة اينها زير سر ناظم است


پ ن 1: نشعه داروی آلرژی هستیم و من حیث المجموع امروز دنیا به تخم شریفمون هم نیست
پ ن 2: صادق هدایت مث چای نبات رو نشعگیه

Saturday, May 22, 2010

تجزیه



از چشمانم اب سبز رنگ لزجی میاید
پوستم پلاسیده و نرم شده و موهای تنم با کوچکترین لمسی از پوست جدا میشود
صبح که میخواستم جوراب بپوشم دیدم چیزی از انگشتهای پام نمونده
سینم شروع به خارش که میکنه میخوارونمش و بافتهاش زیر ناخنم میمونه
میترسم برم حموم زیر اب تموم شم
یا اینکه زیر افتاب از یه صبح تا ظهر تجزیه شم
اخ حلقه ازىواجم رو چيكار كنم؟
نذارید مورچه ها با خودشون ببرن
اوف چه بوی بدی میاد.....ه

Tuesday, May 18, 2010

مرگ من روزی فرا خواهد رسید


بد ترین نوع مرگ اینه که توی یه چاه تنگ تو اسایشگاه ناشنوایان گیر کنی
یا اینکه شب موقع خواب یه موش راه خونش رو با حلق تو اشتباه بگیره
یا اینکه تو حوض خونه موقع اب تنی پات تو تور ماهی گیر ها بیفته و یه کوسه از لوله اب بیافته تو حوض
شاید هم موقع سیب پوس کندن تو پشت بوم عطسه کنی و چاقوی تو دستت بره تو چشت و پرت شی پایین رو تنه درختی که بچه ها تازه شکوندنش و مث مداد شده

Thursday, May 13, 2010

گایش


اسمون سرد کینه هنوزم رو سرزمینه
صدای زوزه گرگها توی گوشم با طنینه
هنوز هم شبهای جنگل پر جغد و پر خفاش
اره اینه درد این من همهء روزها و شبها
صحبت از سرما و سرماست
اون که یخ بسته دل ماست
صحبت از درده و دردهاست
اون که نیست عشق به فرداست
صحبت از حق و عدالت
کارشون جور و قصاوت
صحبت از صلح و عدالت
حرفی شد به شکل عادت

پ ن: این کار قرار بود به عنوان یه کار متال ضبط بشه ولی نشد

Tuesday, May 11, 2010

میراث من

بوسه یک مرد به صورت یک مرد
با چشمانی که پر از اندوه است
یک دنیا مرثیه دارد از دلی سرد و سری داغ
چشمها را به خاطر میسپاریم تا مبادا فراموش کنیم
روزگاری سبز بودیم و گرم

Saturday, May 8, 2010

خداحافظ پسر

باز هم ابلیس مرگ انگشت بر پشت گریبان تکه ای از روزگار جوانیم انداخت
و من امروز به سوگ نشسته ام
به سوگ تکه ای از پازل کوچکی به نام پارک پرستار

Thursday, May 6, 2010

فرزند شیطان


تمام روز در حصار پنجره ایست که میزاید شبهای مرا
در پس این پنجره ماده گاوی را میشناختم که ازمیمون پیری ابستن بود
بینوا تاب پس انداختن نطفه پیر شیطان را نداشت
بعد مرگش اسمان در پس ان پنجره مرد
حس چندش دارم معده ام بالامی اید از حلقومم
نفس سرد کرختی را در نفسم میفهمم
به گمانم نطفه بسته در من



Sunday, May 2, 2010

روز جهانی کارگر

زن: به شما هدیه ندادن؟
مرد: ما که رسمی نیستیم
زن: واه چه گه خوریا!
مرد:بخواب بابا