Thursday, August 19, 2010

يه لقمه غذای گرم

مجيد دایی شب جمعس پاشو میخوایم بریم سر قبر ننت
مجید: نه دایی من نمیام
عفت خانوم گفته یه بچه که ننش مرده واجبه که شب جمعه ها
بمونه کارای خونه رو انجام بده تا روح ننش شاد بشه
دایی زیر لب: ای تف به زات افریتت نامروت