هنوز از پشت میله ها هم توان دیدن بهار را دارم هرچند بی روح تر از گذشته. پرم از اسمهایی که بهار پیش به تراوت و امید خردادش لحظه شماری میکردند و حالا همین عبس بهار گرم گند را نیز در روبرو ندارند.
یا خاک چشمانشان را پر کرده و یا پس میله هایشان سیاهی و درد و خفقان نقش بسته،البت اگر چشمی بر صورتکان زرد و کبودشان با قیمانده باشد
دستان فشرده ام بر میله های رو به بهار از خشم گلوی بسته مان لبریز است و اشک چشمان سرخم هنوز به راهتان
پ ن: گلوم داره پاره میشه از بغض. از هرچی گل و بهاره متنفرم دیگه
پ ن 2. غذا دادن به این ماهی های اون گوشه بالای صفهم شده اوج دلخوشی این روزام روشون کلیک کنید غذا میریزه تو اب اوج حاله
یا خاک چشمانشان را پر کرده و یا پس میله هایشان سیاهی و درد و خفقان نقش بسته،البت اگر چشمی بر صورتکان زرد و کبودشان با قیمانده باشد
دستان فشرده ام بر میله های رو به بهار از خشم گلوی بسته مان لبریز است و اشک چشمان سرخم هنوز به راهتان
پ ن: گلوم داره پاره میشه از بغض. از هرچی گل و بهاره متنفرم دیگه
پ ن 2. غذا دادن به این ماهی های اون گوشه بالای صفهم شده اوج دلخوشی این روزام روشون کلیک کنید غذا میریزه تو اب اوج حاله