Thursday, May 6, 2010

فرزند شیطان


تمام روز در حصار پنجره ایست که میزاید شبهای مرا
در پس این پنجره ماده گاوی را میشناختم که ازمیمون پیری ابستن بود
بینوا تاب پس انداختن نطفه پیر شیطان را نداشت
بعد مرگش اسمان در پس ان پنجره مرد
حس چندش دارم معده ام بالامی اید از حلقومم
نفس سرد کرختی را در نفسم میفهمم
به گمانم نطفه بسته در من