Saturday, August 7, 2010

یه لقمه غذای گرم

میگن ادم از هرچی بدش میاد سرش میاد
هر سری ابرام دماغو کون نشور دور و بر مرضیه میپلکید
میخواستم خرخرشو با ناخنهام جر بدم
حالا بعد چهل روز از مردن ننم باس تا صبح صدای خرناسش رو تو اتاق و صدای ننش رو از اتاق بابام تحمل کنم
ولی خداییش خاگینه های ننم چیز دیگه ای بود

یه لقمه غذای گرم

پارسال شب عید من وننم،مرضیه و ننش عفت خانم بیوه حبیب قصاب و پسر گهش ابراهیم رفتیم حموم نمره
ننم در همون حال که داشت منو لیف میکشید یه جوک گفت و عفت خانم از زور خنده قارپی گوزید
حالا بعد چهل روز از مردن ننم عفت گوزو شده ننه خونه ما
دیگه چجوری سرم رو جلو مرضیه بالا بگیرم؟

يه لقمه غذای گرم

دوساعت نبود که از گورستون واسه چله ننه برگشته بودیم
بابا اومد گفت عفت خانوم از این به بعد با ما زندگی میکنه
ولی خاگینه های ننه چیز دیگه ای بود