Thursday, October 7, 2010

پسر حاجی(ادیپیوس)ه

بعد از هم اغوشی
تا دختره رفت دستشویی از سر فضولی
پسره کیفشو بازرسی کرد
یه برگه توش بود
اوه برگه ازدواج موقت
تا بازش کرد عرق سرد کل بدنش رو گرفت
از ترس گوشهاش سرخ شده بود
تو اون برگه اسم و عکس اقاجون رو دیده بود
دختر از دستشویی اومد دید کیفش رو زمین ریخته و پسره فلنگ رو بسته
با خودش گفت: حرومزاده کیفمو خالی کرده