Saturday, February 27, 2010

شير زن

از دختری میگویم که 15 سانت در یراق نداشت
ولی شهامت روحش بیش از یک جفت تخم بود
وسعت روح را میتوانست به دریا دیکته کند
استواری را با کوه به پیکار بگیرد


Tuesday, February 23, 2010

نویدی ترین مسیح

برای تو مینویسم ای حجمه گوشتالود مهربانی
میدانم که خوب به یاد داری روزهای غربت و تنهایی و گالن الکلمان را
وروزی که دستبندهای سبز را از دست بازکردیم و دستبندهای مشکی به دست اویختیم
و روی مقوا مینوشتیم لالا لالا دیگه بسه گل لاله
نذاشتن هم صدایی رو بلد باشیم
روزی که دربند کشیدندت من گریستم
حال که میدانی نفس برای ماندن ندارم
دانه های اشگت را در هوای باد الود شب پرستار نثارم میکنی
همیشه در دل و ذهن و جانم خواهی ماند مرد شب زده

Thursday, February 18, 2010

من و تو

صحبت از پیوند دونام و هم اغوشی در اوراق کهنه یک دفتر است
صحبت از پیوند دلهره هاست
صحبت از خوبی تنهایی ما
ترس رسوا شدن شب گردی
میستانم من گوشه ای از قلبت
به بهای گوشه تاریکی از سرای دل و فکرم بر تو

پ ن: شمع و چراغارو روشن کنید امشب عروسی داریم(فردا دارم میرم خواستگاری بستونمش



Tuesday, February 16, 2010

باز هم مناجات با خدا

بياور شوكرانت را
بياور شر خرانت را تا بستانند جانم را
نه اینکه فریب و شکست مقابلت را بپذیرم
نه! من نیز همچون پدرم که ادمترین بود دیگر
حوصله هم خوابگی با تورا ندارم
با نهیب حوایان سیب غفلتی خواهم خورد
و چند صباحی از گزندت دور تن بیاسایم
خوب میدانم که سوزش ما تحتت از این است
که در پیدایشم دخلی نداشتی و ناخانده ترین شدم


Friday, February 12, 2010

سوتی

زمان 22 بهمن
مکان میدان اریا شهر
جنبش سبزیها همه درو داغون شده توسط مزدور ها و بسیجیها پناه بردن گوشه خیابون
مردم همیشه در صحنه با شکمهایی مملو از کیک و ساندیس و ساندویچ الویه در حال گفتن مرگ بر منافق و مرگ بر فتنه گر
یه ماشین سپاهی مسئول بلند گو جهت شعار مردم رو به سکوت دعوت کرد
مسئول شعار گفت:
من میدونم همه امت دل خونی از این فتنه گر ها و منافقین دارید
پس همه با هم این شعار رو بلند و کوبنده میدیم:
مرگ بر دیکتاتور
جنبش سبزیها با این سوتی یهو به وجد اومدن و ریختن دوباره وسط شروع کردن به شعار دادن
ده دقیقه ای گذشت تا دوباره توسط نیروی محترم ضد شورش تار و مار شدن
ولی این سوتی تاریخی فک کنم تا اخر عمر یادش لبخند روی لبام بیاره

Wednesday, February 10, 2010

خداحافظ

خواستمش به خدا بسپارمش
اطمینانی نبود به خدا
پس همچو قاصدک به باد سپردمش
باد نیز دوباره به روی شانه ام نشاندش


پ ن: دیو چو بیرون رفت فرشته امد و همه را درید

پ ن: ساعت 9 شب داشتم میرفتم سمت خونه(21 بهمن) صدای الله اکبر داشت له میکرد مغزم رو یاد فیلم شیندر لیست افتادم اونجایی که یهودیها با بازوبند ستاره داوود داشتن از شهر خارج میشدن و مسیحیا بهشون فحش میدادن

Sunday, February 7, 2010

مناجات با خدا

میرسد روزی که تورا در وسط میدان شهر به دار اویزم
ان روز قبل از رقصیدنت در باد
انگشتانم را در چشمانت فرو میکنم
تا بترکانم تخم بگایی را

Thursday, February 4, 2010

بزن

برای موفقیت باید عبور کنی
عبور کن
از همه عبور کن
از من هم عبور کن
فشار بده ماشه را
بزن بی پدر بزن

Monday, February 1, 2010

!

به‌نظر شما، دنیا جای بهتری نبود اگه همه‌ی فرقه‌ها فکر نمی‌کردن که مستقیم به خدا وصل هستند؟

ساختارشکنی هری / وودی آلن

پ ن:دیشب تو جشنواره بعد از اکران شکارچی شنبه بنیادا حالم از سینمای ایران به هم خورد کلا انگار در حد گول زدن دبستانی کارساختن

پ ن 2 روز بعد: دیشب خواب دیدم روی تنم قارچهای سرخ چرکین روییده و قفسه سینم بازه ،به جای قلبم یه ساعت گرد قدیمی تو سینم بود! ترسیدم