دایی عباس: مجید دایی جون حال و بالت با با اقات و عفت خانم چطوره؟
: دایی از وقتی سر خاک ننم سنگ گذاشتیم دلنگرونیم حل شد که دیگه به چشم ننم خاک نمیره
اینجا هم زیاد مشکلی نیست فقط اسباب منو با ابرام نصف کرده رختهای ننم هم هر رو میپوشه
دایی عباس: پاشو بریم امشب خونه ما زن داییت خاگینه پخته
( اسم خاگینه اشک تو چشای مجید جمع کرد)
.0
: دایی از وقتی سر خاک ننم سنگ گذاشتیم دلنگرونیم حل شد که دیگه به چشم ننم خاک نمیره
اینجا هم زیاد مشکلی نیست فقط اسباب منو با ابرام نصف کرده رختهای ننم هم هر رو میپوشه
دایی عباس: پاشو بریم امشب خونه ما زن داییت خاگینه پخته
( اسم خاگینه اشک تو چشای مجید جمع کرد)
.0