بعد از هم اغوشی
تا دختره رفت دستشویی از سر فضولی
پسره کیفشو بازرسی کرد
یه برگه توش بود
اوه برگه ازدواج موقت
تا بازش کرد عرق سرد کل بدنش رو گرفت
از ترس گوشهاش سرخ شده بود
تو اون برگه اسم و عکس اقاجون رو دیده بود
دختر از دستشویی اومد دید کیفش رو زمین ریخته و پسره فلنگ رو بسته
با خودش گفت: حرومزاده کیفمو خالی کرده
تا دختره رفت دستشویی از سر فضولی
پسره کیفشو بازرسی کرد
یه برگه توش بود
اوه برگه ازدواج موقت
تا بازش کرد عرق سرد کل بدنش رو گرفت
از ترس گوشهاش سرخ شده بود
تو اون برگه اسم و عکس اقاجون رو دیده بود
دختر از دستشویی اومد دید کیفش رو زمین ریخته و پسره فلنگ رو بسته
با خودش گفت: حرومزاده کیفمو خالی کرده
7 comments:
حسش خیلی عجیبه
حال به هم زن
پسره را من دیدم. رفت توی اولین دست شوییِ عمومی و بالا آورد...
این پیچ و تاب های عجیب دنیاست که گاهی مارا از درک آن عاجز می کند...
از هرجای چشمه که اوباشان بنوشند
چشمه زهر آلود است
چنین گفت زرتشت...
خیلی ضد حال بود
قصه ی زندگی!
واقعیت تحمل ناپذیر بشریت
Post a Comment