Monday, April 5, 2010

دریغ از پارسال

هنوز از پشت میله ها هم توان دیدن بهار را دارم هرچند بی روح تر از گذشته. پرم از اسمهایی که بهار پیش به تراوت و امید خردادش لحظه شماری میکردند و حالا همین عبس بهار گرم گند را نیز در روبرو ندارند.
یا خاک چشمانشان را پر کرده و یا پس میله هایشان سیاهی و درد و خفقان نقش بسته،البت اگر چشمی بر صورتکان زرد و کبودشان با قیمانده باشد

دستان فشرده ام بر میله های رو به بهار از خشم گلوی بسته مان لبریز است و اشک چشمان سرخم هنوز به راهتان

پ ن: گلوم داره پاره میشه از بغض. از هرچی گل و بهاره متنفرم دیگه

پ ن 2. غذا دادن به این ماهی های اون گوشه بالای صفهم شده اوج دلخوشی این روزام روشون کلیک کنید غذا میریزه تو اب اوج حاله

10 comments:

میم.دال said...

سالها پشت این میله‌ها جان کندنِ من
از نگاه یخ‌زده‌ام به بهار بی‌نیاز مانده
من اینجا پشت پنجره‌ای رو به هیچ
فصل پنجمی را به نگاه نشسته‌ام

خـــآتون خـــآموش said...

بهار را انها به خوبی درک کردند رفیق وگرنه این زندگی نکبت بار را باید عین ما تحمل می کردند....

++چرا یاد این افتادم ؟؟
پشت این پنجره یک نا معلوم نگران من و توست !!!

پ ن.....!حیف.

پ.ن2..چقدر بامزه ان این ماهی ها ..چقدر معصوم و مطیع ...خیلی جالب بود ..کلی غذا دادم بهشون ...

خــآتون خــآموش said...

راستی چقدر حیاطتون قشنگ شده ..چقدر ســـــبــــــز....

از بهار متنفر نباش رفیق...اون که گناهی نداره ...تازه کلی حرف تازه داره برای گفتن ..همین سبز شدن یک دنیا حرفه ...

مهتا said...

ای .. چی شده؟:(

مهتا said...

این که از هرچی گل و بهاره متنفری..
این خیلی احساس بدی هست به طبیعت.. همه این اومدن و رفتن ها اگرچه با بغض اگرچه بی هیچ دلخوشی ولی بخشی از زندگی هست که نباید ازش متنفر باشیم .. ( البته خودم هم خیلی حال و روزم خوب نیست ) ولی خدا به موقع می رسه ..

س ی م ا said...

چقد این ماهیا حس خوبی داشتن طفلیا...
بهار همون بهاره ما دیگه خودمون نیستیم...
شما دیگه چرا؟؟!

محمدرضا said...

سلام
آقا شما كه خودت از اين ماهيا داري كه
:)

Miss Ferii said...

بهاری خواهیم ساخت دیگرگونه...

Anonymous said...

rast migi kheili hal mide be in mahia ghaza dadan...

Unknown said...

چرا آدما دپرس ترین احساساتشون رو پست میکنن، یه جوری که یه غریبه تصور میکنه که اینا هیچ وقت شاد نیستن.