Thursday, April 8, 2010

فرجام


به انتظار رای فرجام امیر و کشک و بادمجان مادر
هاشور میبست دیوار زندان را و کورسوی نور بالای
سرش را شماتت میکرد که چرا سهمش را کم میرساند
دیر هنگام شبی نور فراگرفت چشمان خواب الودش را
فریب خورشید را از چراغ دستی تشخیص داد
صدایی نکره که یقینا نوید کشک و بادمجان نبود
فرایش خواند و با بندی حریم چشمهایش را تنگ کرد
...............
...............
بر روی تنش نسیم صبحگاهی را حس میکرد و لرزشی
که خوب میدانست از چیست.داغی و خیسی شلوار از سویی
و صدای نطق مردی از سوی دیگر چون کرم مغزش را میسایید
صدای مرد که تمام شد خیسی شلوار هم از حرارتش کاسته شده بود
گره سفتی داشت پشت طنابی که نفس هایش را کند تر میکرد
در هوای خود بود که پایش لغضید و تقلا و تقلا تقلا و سکوت
..................................................
.................................................
پ ن : یوم الله 21 فروردین ماه میلاد با سعادت خودم را به تمامی عاشقانم تبریک عرض مینمایم:)ه
پ ن 2: تصویر پست از تراوشات فیلم دیوار اثر راجر واترز از مغز لهیده

8 comments:

eL . said...

در صبح پنجشنبه ، برایم بی‌نظیر بود

خــآتون خـــآموش said...

نوبت شلوارهای آنها هم خواهد رسید ...

گلناز said...

به ابن امید که به زودی این داغی و خیسی را به تن خود ببینند.

خــآتون خــآموش said...

یک بار دیگر تولدت مبارک ...

میم said...

happy..happy

گلناز said...

منم به تمام عاشقانت تبریک می گم!

ارنستو said...

سلام. اشي كه برايمان پخته اند اش كشك خاله مان نيست اما گويي چه بخوريم و چه نخوريم پايمان است

خــآتون خــآموش said...

این عکس شما ترکاند رسما ...
من دو دفعه تبریک گفتم دیگه بسه اته .