دیگه نم نم وقت رفتنمه
از این دیار و خاطره هاش
سردی ها و گرمی هاش
قد تموم روزهای خوب و بدش لبریزم از دلهره
کی دوباره میتونم ببینم این شهر رو؟ نمیدونم
خیابونا، پارک پرستار، خانه هنرمندان ، تاتر شهر و همه دلمشغولی هایی که منو واداشت تا عاشق این شهر بشم
نمیدونم دور دیگه انتخابات دور از خونه چه حسی دارم
نمیدونم وقتی دوباره جنبش به جنبش بیفته و من دور باشم چه حسی دارم
همه اینا شده بغضی که میخواد خفم کنه
خونه پرش تا یه ماه و نیم دیگه گرمای 40 درجه این شهر خیسم میکنه
بعدش باس تو سرمای سگ کش اون ور دنیا دلم رو بسپرم به گرمی خاطرات
هیچی تعقیر نمیکنه فقط من نیستم همین، همین هیچ بزرگ
از این دیار و خاطره هاش
سردی ها و گرمی هاش
قد تموم روزهای خوب و بدش لبریزم از دلهره
کی دوباره میتونم ببینم این شهر رو؟ نمیدونم
خیابونا، پارک پرستار، خانه هنرمندان ، تاتر شهر و همه دلمشغولی هایی که منو واداشت تا عاشق این شهر بشم
نمیدونم دور دیگه انتخابات دور از خونه چه حسی دارم
نمیدونم وقتی دوباره جنبش به جنبش بیفته و من دور باشم چه حسی دارم
همه اینا شده بغضی که میخواد خفم کنه
خونه پرش تا یه ماه و نیم دیگه گرمای 40 درجه این شهر خیسم میکنه
بعدش باس تو سرمای سگ کش اون ور دنیا دلم رو بسپرم به گرمی خاطرات
هیچی تعقیر نمیکنه فقط من نیستم همین، همین هیچ بزرگ
9 comments:
زمانی ، گاهی ، بی گاهی ، از تو دور خواهم شد
از این خاک کوچ نشین بی تعصب ،چون مرغ
کور شب، بی شون خواهم شد
،زمانی تا ابدیت
...زمانی تا بی نهایت ، زمانی شاید برای همیشه،و نه! شاید برای یک بار
اکنون که کنار توام
قدرم بدان ،که از عطش دیدن تو، دیوانه ام
در چشمان دل بسته ام مبهوت به تماشا
بنشین ،که انتظارش را برای روزهای رفتن باور کنی
،به اندیشه ی کودکانه ام بزرگ بیاندیش
که عابد تو گشته
نگذار این روزهای
کوته به کاممان تلخ بگذرد
بگذار چنان بگذرانیم که
...گویی فردا روز آخر است
امیدوارم همیشه و در هر جایی، لبخند رو لب های جفتتون جاری باشه
There is something more than a name, There is something in this streets and there is some kind of meaningful relation between me and this place...
رفتنت مثل یه حادثه برام موندنیه .
حالا آواز سفر کردن تو خوندنیه ..
حمید خیلی بودن که رفتن و موفق تر از قبل برگشتن...به این فکر نکن که چی رو میذاری و میری به این فکر کن چه چیزهایی به دست میاری...من مطمئنم که به دست آوردنی هات اینقدر بزرگ هست که بخاطرشون بتونی چند صباحی دوری رو تحمل کنی...آدمیزاد ظرفیت پذیرفتن همه چیز رو داره ...
درسته که فاصله هامون بیشتر میشه اما همیشه خواهی بود و همیشه در ارتباط خواهیم بود...اما مطمئنا برای دوستای خاصت و بچه محلا رفتنت مثل یه حادثه خواهد بود...
غصه نخور رفیق داری میری که جوون بگیری که آزادانه نفس بکشی که پا بگیری که رشد کنی...
با آرزوي موفقيت
raftan khoobe moondan asiri ast
رفتن درد داره ، بغض داره... حست رو می تونم بگم خیلیییی می فهمم... کمتر از یک سال پیش به همین دلایل که از نظر بقیه احمقانه بود قید رفتن رو زدم...!
امیدوارم که حال و روزت اونجا بهتر از هر موقع دیگه ای باشه رفیق.
امیدوارم اونجا بهتر باشه واست. یادت نره مارو رفیق!
رفتن گاهی بهتر از موندنه. گاهی فقط باید رفت...
تعقیر نه تغییر!
Post a Comment