Saturday, November 27, 2010

از خوابهایی که من میبینم

هوا تازه تاریک شده بود
درگیری ها بین مردم و لباس شخصی ها بود
ما با تیم اول حمله کردیم
یهو یکی از لباس شخصی ها با قمه از کنار من به فرق سرم زد و از پیشونی تا پشت سرم رو شکافت
داشتم بیهوش میشدم دیدم همسرم به همراه تیم دوم جلو رفت
دو نفر زیر بازوهام رو گرفتن و از داخل یه تونل منو از ماجرا دور کردن
بیهوش شدم
چشم باز کردم دیدم توی یک کامیون وارد شهر اهواز شدم
اهواز تنها شهری بود که کامل به دست نیروهای مردمی فتح شده بود
داشتم از دلشوره همسرم میمردم
وقتی از خواب پریدم از احساس کردم نفسم بالا نمیاد

پ ن: درسته این متن جای سوال داره ولی چه کنم خوابه دیگه

8 comments:

adaughterofpersia said...

این عملیات که تموم میشه میام اهواز ملاقاتت

mahta said...

ضمیر ناخودآگاهت خیلی فعاله ها

خـــآتون خــــآموش said...

لایک به کامنت اولی هزارتااااااا ...از دست این همسر جنابعالی...نگران اون نباش تو خودت رو بپا اون از پس خودش برمیاد از کامنتش معلومه :)

گلناز said...

خواب دیدم روی یه آینه ایستادم، لختم کردند. یکی داره نیگام می کنه.یهو خون ازم ریخت روی آینه. وقتی از خواب پریدم، احساس کردم نفسم بالا نمی یاد...

rasool moien said...

درود دوست خوبی که منو فراموش نکرد با اینکه تو ذهنت بود که فراموشت کردم.ببخش که کم میام شاید دو هفته یک روز میام خونه و فقط می تونم به وبلاگ ها سر بزنم به خدا بی معرفتی و از یاد بردنی نیست ... می خونم مثل همیشه و هستم مثل قبل چون تو که خوب می دونی هستم به بودن اینجامه ...
اما خوش مرام این دوست بی معرفت رو به خاطر مشکل خدمت وفتی کم سرزنش کن .. خونه من همیشه به روت بازه ...

الي said...

سلام
من نمي دونم چندسالته ولي من كه توي دوران جنگ بچه بودم و تمام ذهنم پره از موشك باران و ترس از عراقي ها يكي از كابوسهاي هميشگي ا ( حتا الانهام ) حمله ي سربازهاي عراقيه به كوچه و پس كوچه هاي شهرمان. خوابه ديگه !

مریم-مرجان said...

نخواب ای حسرت سفره گل گندم
نباش تو دالونای قصه سر در گم
نخواب رو بالش پرهای پروانه
که فریاد تورو کم دارن این مردم
لالا لالا دیگه بسه ...

مریم-مرجان said...

سلام
ممنون اولیش کدوم بود؟