Sunday, October 31, 2010

مث یک معجزه اسمش تو کتابها اومده

منجی ما خواهد رسید
زنی ازتبار نور و خورشید
ان روز که بر فراز بلند ترین بام شهر با پستانهایی گرد و سربالا که ندای حقانیتش را به گوش تمام مردان ازاده میرساند فریاد اناالحق سر خواهد داد
میدانم می اید مادینه جان ما و مارا با خود به سرزمین سپید ازادی خواهد برد
هر شب جمعه درانتظارت اشک شوق خواهم ریخت تا راهت را چراغ شود
گمان بیهوده برند منتظران غیر که یگانه تویی و غیر تو دوگانه و بیگانه

4 comments:

adaughterofpersia said...

نمیدونم مربوطه یا نه، اما منم میخواستم یه پست درمورد منجی بذارم؛ اوضاع یه جوریه که آدم بفکر منجی میفته

خــآتون خـــآموش said...

مارا به خیر هیچکدامشان امیدی نیست ...

مهتا said...

منو یاد فیلم آنجل انداخت !!!!

مریم-مرجان said...

کار فهمیدن زن
کار تمام وقت من
کار خوب پر زدن
از عطر تو سر رفتن
یه جوری انگار دوگانگی معنایی داره