برای تو مینویسم ای حجمه گوشتالود مهربانی
میدانم که خوب به یاد داری روزهای غربت و تنهایی و گالن الکلمان را
وروزی که دستبندهای سبز را از دست بازکردیم و دستبندهای مشکی به دست اویختیم
و روی مقوا مینوشتیم لالا لالا دیگه بسه گل لاله
نذاشتن هم صدایی رو بلد باشیم
روزی که دربند کشیدندت من گریستم
حال که میدانی نفس برای ماندن ندارم
دانه های اشگت را در هوای باد الود شب پرستار نثارم میکنی
همیشه در دل و ذهن و جانم خواهی ماند مرد شب زده
میدانم که خوب به یاد داری روزهای غربت و تنهایی و گالن الکلمان را
وروزی که دستبندهای سبز را از دست بازکردیم و دستبندهای مشکی به دست اویختیم
و روی مقوا مینوشتیم لالا لالا دیگه بسه گل لاله
نذاشتن هم صدایی رو بلد باشیم
روزی که دربند کشیدندت من گریستم
حال که میدانی نفس برای ماندن ندارم
دانه های اشگت را در هوای باد الود شب پرستار نثارم میکنی
همیشه در دل و ذهن و جانم خواهی ماند مرد شب زده